که کمربند سیمین بر میان بندد. آنکه کمر و میان نقره دارد. صنفی غلامان خاصه بودند که کمربند نقره بر کمر داشتند: بر اثر وی سرهنگان محمودی، سه زرین کمر و هفت سیمین کمر با سازهای تمام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). اختران را خدمتی بینند و مه را پیش رو چرخ را سیمین کمر، خورشید را زرین کلاه. سیدحسن غزنوی. رجوع به مادۀ بعد شود
که کمربند سیمین بر میان بندد. آنکه کمر و میان نقره دارد. صنفی غلامان خاصه بودند که کمربند نقره بر کمر داشتند: بر اثر وی سرهنگان محمودی، سه زرین کمر و هفت سیمین کمر با سازهای تمام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). اختران را خدمتی بینند و مه را پیش رو چرخ را سیمین کمر، خورشید را زرین کلاه. سیدحسن غزنوی. رجوع به مادۀ بعد شود
چون سلیمان. مانند سلیمان: چو گفت این قصه بیرون رفت چون باد سلیمان وار با جمعی پریزاد. نظامی. چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار سحر که مرغ درآید بنغمۀداوود. حافظ
چون سلیمان. مانند سلیمان: چو گفت این قصه بیرون رفت چون باد سلیمان وار با جمعی پریزاد. نظامی. چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار سحر که مرغ درآید بنغمۀداوود. حافظ